در حال بارگذاری ...
...

سید مهدی کشمیری:

خانه‌ای به وسعت دنیا

سید مهدی کشمیری:

خانه‌ای به وسعت دنیا

عواطف و احساسات آدم‌ها به خاطر وجود جنگ رنگ باخته و بشر را فرصت طلب و منفعت طلب کرده است. زمان نیز معنای خود را از دست داده و انگار افراد پایانی برای جنگ متصور نیستند، هیچ اتفاقی آنها را متعجب نمی‌کند حتی مرگ عزیزترین کسانشان. آنها مرگ را به این زندگی رقت بار ترجیح می‌دهند و آنگاه که می‌میرند خوشحال‌تر و رها‌تر به نظر می‌رسند

سید مهدی کشمیری«کارشناس ارشد ادبیات نمایشی»؛ نمایش در بستر فانتزی و طنز داستان ناکجاآبادی را روایت می کند که بیشتر مرد‌های آن در جنگ کشته شده‌اند و زنان اکثریت جمعیت آن دیار را تشکیل می‌دهند در این نمایش عروسی برای ملاقات با نامزدش به پادگان آمده و در آنجا با سربازی آشنا می‌شود از طرفی پدر عروس که نارنجکی قورت داده و بارها ازدواج کرده است که به واسطه به دنیا آمدن یک پسر بتواند از جنگ معاف شود، اما هیچ گاه به هدف خود نرسیده است. مادر عروس نیز قصد دارد از فرصت بی‌مردی استفاده کند و باب ازدواج دخترش با سرباز را باز نماید.

نمایشنامه با به وجود آوردن لایه های ابزورد و گروتسک موقعیتی را به وجود می‌آورد که گویی انسان و جنگ با یکدیگر خو گرفته‌اند و این تصور را ایجاد می‌کند که انسان بدون جنگ ماهیت خود را از دست می‌دهد. جهان نمایشنامه جهانی‌ ست که جنگ باعث شده است نسل بشر در خطر انقراض قرار گیرد. انسان‌ها چنان با جنگ مانوس شده‌اند که کارکرد دهشت آفرین آن را فراموش کرده‌اند و به حضور جنگ در کنار خود عادت کرده اند.

عواطف و احساسات آدم‌ها به خاطر وجود جنگ رنگ باخته و بشر را فرصت طلب و منفعت طلب کرده است. زمان نیز معنای خود را از دست داده و انگار افراد پایانی برای جنگ متصور نیستند، هیچ اتفاقی آنها را متعجب نمی‌کند حتی مرگ عزیزترین کسانشان. آنها مرگ را به این زندگی رقت بار ترجیح می‌دهند و آنگاه که می‌میرند خوشحال‌تر و رها‌تر به نظر می‌رسند. 

اثر دیگری که جنگ بر روی اشخاص نمایش گذاشته است، بی‌هویتی است. هیچ یک از کاراکتر ها دارای نام نیستند و اغلب با شغل، ظاهر یا نقش‌شان در جامعه نامیده می‌شوند. در پایان نمایش عروس و سرباز پس از اینکه متوجه می‌شوند شریک زندگی خود را از دست داده‌اند با یکدیگر به نکات مشترکی می‌رسند. این پایان از دو منظر قابل بحث است.

اول اینکه اتفاقات پایان نمایش چنان پی در پی و شتاب زده حادث می‌شود که فرصت تجزیه و تحلیل را به تماشاگر نمی‌دهد. دوم اینکه شکل گیری علاقه بین عروس و سرباز کاملا قابل حدس بوده و مخاطب از اواسط نمایش انتظار آن را می‌کشد. به یک معنا می‌توان گفت در انتهای نمایشنامه رازی فاش یا گره ای باز نمی‌شود این مسئله لذت کشف را از تماشاگری که با دقت نظر فعل و انفعالات را بررسی می‌کند می‌گیرد. 

در این میان سوالاتی ذهن را به خود مشغول می‌کند که می‌توانست اجرای نمایش را جذاب تر نماید. به عنوان مثال در متن نمایشنامه به جنگ جهانی بیستم اشاره می‌‎شود چرا (بجز تاثیر این امر بر روی انسان‌ها) از نشانه‌ها و نمادهایی که دلالت بر این امر داشته باشد استفاده نشده؟ یا اینکه قاعدتا در جنگ جهانی بیستم باید اسلحه‌ها پیچیده‌تر و عجیب‌تر باشد چرا اسلحه‌ای که دست سرباز است کاملا ابتدائی به نظر می‌رسد؟

در بازی‌ها نیز ایرادات ریز و درشتی به چشم می‌خورد و جا برای پرداخت بیشتر وجود دارد. مثلا با شرح حالی که از سرباز می‌بینیم که مدت هاست به مرخصی نرفته و سال‌هاست که به نگهبانی و جنگ مشغول است، تصور ما سربازی فرتوت و خسته است و سوال این است که چرا در نمایش سرباز کاملا سرحال و قبراق است؟

بازی کاراکتر مادر نیز چنگی به دل نمی‌زند. هم یکنواخت بازی می‌کند و هم تمام دیالوگ‌ها را با یک لحن اجرا می‌کند. اگر عمدی در این کار وجود داشته باشد دلیل آن برای نگارنده مشخص نیست ولی به هر حال این طور به نظر می‌آید که این شخصیت نمایشی بسیار شبیه کاراکتر مادر در نمایش "عروسی در سایه" علی عابدی ست. صدای تربیت نشده و بازی کم‌دقت نقش عروس نیز از خصوصیات قابل ذکر آن است.

در عوض بازی تحسین برانگیز و فکر شده مجید حمزانلویی از نکات بارز نمایش "این خونه به هم ریخته است" می باشد. مسلما حمزانلویی روی تک تک دیالوگ‌ها به خوبی کار کرده است و به بهترین شکل ممکن از ابزار بازیگر یعنی صدا، بیان، بدن و حس استفاده نموده است. 

طراحی صحنه و استفاده از انیمیشن‌ها نیز بسیار کاربردی بوده و نقش بسزائی در شکل دهی به اجرا داشته است.